• وبلاگ : سرزمين روشن خورشيدهاي عشق
  • يادداشت : پرندگان مهاجر
  • نظرات : 2 خصوصي ، 27 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خزد لرزان ، درون بستر من
    ز شرمي خفته مي گويد که : - بفشار
    چنان بفشار بر خود پيکرم را
    که بشکوفد هوس هاي گنه بار
    به دندان گير و شادي بخش و مي نوش
    ز خون اين لبان بوسه گيرم .
    ببين از گونه سرخم بريزد ،
    شرار خواهش آراي ضميرم .
    درنگي کن در آغوشم که امشب
    فروزانست بزم عشق ديرين
    نمي خوابيم و مي نوشيم تا صبح
    ز جام بوسه ها ، بس راز شيرين
    چنان گنجد در آغوشم که هر دم
    بينديشم که او غرقست در من
    و يا در حلقه ي بازو ، اثيريست
    به جاي پيکر عريان يک زن .
    اتاقي هست و ما و خلوت و مي
    صداي بوسه ها ، آهنگ دل ها.
    نمي رقصد بدين آهنگ تبدار
    به جز رقاصه ي مست تمنا ....
    چو بشکوفد گل زرين خورشيد
    مرا خواند بدان چشم فسونگر
    گشايد بازوان گويد که - : باز آ
    گنه شيرين بود ... يک بار ديگر !
    ---------------------------
    سلام....وبلاگ زيبايي دارين اميدوارم موفق باشين.[گل]